پور طاهان وبلاگ شخصی سینا عابدینی فرح آبادی درباره وبلاگ ![]() من سینا عابدینی فرح آبادی، متولد سال 1371، دانشجوی مهندسی نرم افزار هستم و پور طاهان با معنی پسر فرح آبادی اسم مستعاریه که برای خودم انتخاب کردم. علاقه، و عمده ی فعالیت من برنامه نویسیه ( طراحی و تولید نرم افزار و سایت ). برای ارتباط بیشتر با من میتونید از صفحه ارتباط با من استفاده کنید. آی دی من در شبکه های اجتماعی: Line: purtahan Telegram: purtahan Instagram: purtahan KIK: purtahan مدیر وبلاگ : سینا عابدینی فرح آبادی موضوعات مطالب اخیر ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشیو وبلاگ نویسندگان برچسبها پیوندهای روزانه ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پیوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() صفحات جانبی آمار وبلاگ
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : هر دم به گوش میرسد آوای زنگ قافله این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله ![]() ای اهل زمین عید گذشت و خبر از یار نیامد بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم:ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین، سید و سالار نیامد علمدار نیامد...
تصویر بالا واقعه کربلا در روز 10 محرم (عاشورا) سال 61 هجری را نشان میدهد؛ امان از دل زینب... نوع مطلب : شهدا، دفتر ادبیات، برچسب ها : قافله، فاصله، کربلا، زنگ، زمین، عید، یار، زخم، فاطمه، ناله، حرم، میر، علمدار، سقا، حسین، سید، سالار، محرم، عاشورا، دل، زینب، لینک های مرتبط : به نام عشق به نام عشق که زیباترین سر آغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمینهنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفتکه عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشقکلید این دل ناکوک ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می باردچقدر عشق شریف است و دست و دل باز است بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشقچرا که سنگ صبور است و محرم راز است ولی بدان که شکار عقاب خواهد شدکبوتری که زیادی بلند پرواز است
شاعر: سعید بیابانکی دیروز هم یکی از بزرگترین و به یاد ماندنی ترین روزای زندگیم بود. به تازه دامادمون و خانومش تبریک میگم... نوع مطلب : روز نوشت، دفتر ادبیات، برچسب ها : عشق، شیشه، عطر، غزل، جهان، زمین، ناز، پدر، حادثه، راز، کلید، آواز، نا خوش، بام، شاه، گدا، ابر، شریف، دست و دل باز، دل، حضرت، حضرت عشق، سنگ صبور، محرم راز، شکار، عقاب، کبوتر، پرواز، سعید، بیابانکی، سعید بیابانکی، زندگی، داماد، عروس، عروسی، لینک های مرتبط : MSAA، ![]() خوشا دلی که به بند است و صاحبی دارد کند حساب خود آنکس محاسبی دارد ز فرط دل دلت این دل به روی دستت ماند تو بشکنش که ببینی چه طالبی دارد وصال حق سفر آسمان نمی خواهد همین زمین خدا شهر یثربی دارد زکید روبهیان ایمنی در آن وادی که بیشه اش اسدالله غالبی دارد به فکر سیر و سلوک از مسیر سلمان باش که عبد فاطمه(س)گشتن مراتبی دارد تو هم به درگه او چون فرشتگان و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری ادامه شعر در ادامه مطلب ... نوع مطلب : دفتر ادبیات، برچسب ها : آسمان، اتفاق، اجل، احتراق، اختلاف، اذان، اذن، ارادتی، استقامت، اسدالله، اشک، ایمنی، بت، بشکسته، بلالی، بند، بهشت، بیت، تابوت، تربت، تسبیح، جامه، جان، چهل، حبل، خدا، خلاف، خلقت، خلیفه، خون، خیالی، دختر، دخیل، دفن، دل، ذوالفقار، رکوع، رموز، رواق، زخم، زهرا، زینبین، ژولیده، سپر، سجاده، سجود، سلمان، سلوک، سوره، سیاست، سینه، شهر، شیاطین، صحن، صدیقه، ضریح، طناب، عبد، عدو، عروسی، عصمت، علی، غدیر، غرور، غسل، فاطمه، فاطمیه، فضه، فلک، قبر، قلاف، قنفذ، کبود، کعبه، کفن، کنیز، کوثر، گدا، گنبد، گهواره، مادر، مریم، مسلمان، مسیح، مو، ناله، نبی، نزول، نمک، وحی، وصیت، ولایت، هیزم، غربت تربت، مهدی زراعتی، لینک های مرتبط : منبع شعر، منبع تصویر، خیلی وقت بود مطلب نمیذاشتم، با یکی از شعرای جالبی که چند وقت پیش خوندمش اومدم. چه ادبیات زیبایی داره زبان فارسی... سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالمبازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطرکه به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم گر چنانست که روی من مسکین گدا رابه در غیر ببینی ز در خویش برانم من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانمنه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کنکه به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربتدل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتمکه به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم درم از دیده چکانست به یاد لب لعلتنگهی باز به من کن که بسی در بچکانم سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدمکه به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم سعدی
نوع مطلب : دفتر ادبیات، برچسب ها : ادبیات، اندیشه، پایان، پریشانی، پیش، جانان، چاره، حاجت، حال، خاطر، خبر، دل، دنیی، دیدار، دیوانگی، رخساره، رنگ، روان، سخن، سعدی، صبوری، طاقت، طریق، عشق، عقبی، عمر، غربت، فارسی، فراغ، فرهاد، قربت، لب، مسکین، نیمه، یاد، لینک های مرتبط : ![]() دوباره تنگ شد این دل ، ولی برای خودم برای گریه ی یکریز و های های خودم خودم نِیَم ، که خودم در شلمچه جا ماندستدوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم
روزی شد برای زیارت و تحکیم عقیده ها به جنوب برم. خدا رو شاکرم بابت این روزی عظیم. دلیل اینکه جنوب رفته ها فقط جنوبو درک میکنن رو تازه فهمیدم. اونجا یه چیزیه که با باقی جاها فرق داره. اونجا جای اینکه چشم ببینه و بتونه تعریف کنه دل میگیره و چشم تعریف میکنه. برای اینکه نمیتونیم حسی که با قلب دریافت کردیمو با زبون عنوان کنیم این جنوب و مناطق بهشتیش میمونه تو دل... دیروز وداع کردم و امروز سلاح به دست گرفتم. خدایا کمکم کن نوع مطلب : روز نوشت، شهدا، دفتر ادبیات، برچسب ها : جنوب، منطقه، شلمچه، دل، قلب، چشم، گریه، دست و پا، دست، زیارت، درک، زبون، بهشت، وداع، سلاح، خدا، کمک، لینک های مرتبط : منبع تصویر،
میگن امروز به دنیا اومدم. از اون موقع تا حالا 19 سالی گذشته. و منم هر ساله تو این جشن شرم آلود موندم چی جواب خودمو بدم که تو این 19 سال چی کار کردم؟ حساب کتاب عمرم با خودم. پس اگه سرخی گونه ای دیدین از نشاط و شادابی نیست ، از شرمه! میگن عصر ارتباطاته؛ راست میگن، آخه از دیروز تا حالا پیام های تبریکی که از طریق ایمیل، پیامک و جوامع مجازی دریافت کردم یکم زیاد بود. برای موندگار شدن این پیام ها قشنگترینشو که یه شعر از فروغ فرخ زاد بود رو این زیر میذارم : کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتادبه سراپای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندمبه نوای دل دیوانه ی تو خفته بر هودج مواج نسیممی گذشتم ز در خانه ی تو کاش چون پرتو خورشید بهارسحر از پنجره می تابیدم از پس پرده لرزان حریررنگ چشمان تو را می دیدم کاش در بزم فروزنده ی توخنده ی جام شراب بودم کاش در نیمه شبی درد آلودسستی و مستی و خوابی بودم کاش چون آینه روشن می شددلم از نقش تو و خنده ی تو صبحگاهان به تنم می لغزیدگرمی دست نوازنده ی تو کاش چون برگ خزان رقص مرانیمه شب، ماه تماشا می کرد در دل باغچه ی خانه ی توشور من ... ولوله بر پا می کرد کاش چون یاد دل انگیز زنیمی خزیدم به دلت پر تشویش ناگهان چشم تو را می دیدمخیره بر جلوه ی زیبا یی خویش کاش در بستر تنهایی توپیکرم شمع گنه می افروخت ریشه زهد تو و حسرت منزین گنه کاری شیرین می سوخت کاش در شاخه ی سر سبز حیاتگل اندوه مرا می چیدی کاش در شعر من ای مایه ی عمرشعله ی راز مرا می دیدی فروغ فرخ زاد
نوع مطلب : روز نوشت، دفتر ادبیات، برچسب ها : 19، آلود، آنجا، آینه، ارتباطاته، افروخت، امروز، اندوه، انگیز، ایمیل، باغچه، برگ، بزم، بستر، بهار، پا، پر، پرتو، پرده، پنجره، پیام، پیامک، پیکرم، تابیدم، تبریکی، تشویش، تماشا، تنم، تنهایی، جام، جشن، جلوه، جواب، جوامع، چشم، چشمان، حریر، حساب، حسرت، حیات، خاموش، خانه، خزان، خزیدم، خفته، خنده، خوابی، خواندم، خورشید، خویش، خیره، درد، دریافت، دست، دل، دنیا، دیروز، دیوانه، راز، راست، رقص، رنگ، رودی، روشن، ریشه، زاد، زنی، زهد، زیبا، زین، ساحل، سال، سبز، سحر، سر، سراپای، سرخی، سستی، سوخت، سودم، شاخه، شادابی، شب، شبان، شراب، شرم، شعر، شعله، شمع، شور، شیرین، صبحگاهان، طریق، عصر، عطر، عمر، فرخ، فروزنده، فروغ، کار، کاش، کتاب، گذرت، گذشتم، گذشته، گرمی، گل، گنه، گونه، گیاهی، لب، لرزان، لغزید، ماه، مایه، مجازی، مرا، مرموز، مستی، مواج، موقع، موندگار، می، میذارم، میگن، ناگهان، نای، نسیم، نشاط، نقش، نوازنده، نوای، نیمه، ولوله، هودج، یاد، فروغ فرخ زاد، لینک های مرتبط : ![]() جانم فدای طلعت آن پیر می فروش آن باده ریز خانه مستان باده نوشمُلک و مَلک به زیر عبایش پناه گیر عالم به غمزه خم ابروش در خروش بال شکسته دوجهان راست دست او شه پر ، پناه گاه ، علمدار ، عیب پوش هر آنکه در ره او نیست مبتلا گوئید دم فرو برد و از سخن خموش مستان عالمند ملازم به درگهش چون صاعقه است هرسخنش تا کند سروش رندان قدح بدست ، به درش ناز می کشند آباد می کند دل ما را جمال و روش یوسف به بند می کشد او با نگاه ناز مجنون به یوق می برد او با شمیم و بوش لیلی به غمزه نگهش می رود ز حال عالم رود ز حد کمالات او زهوش آقای آب و آینه و ماه و اطلسی صاحب لسان و منقبت و فوق هر سروش مانند نوح ، کشتی جان راست ناخدا همچون خلیل ، آتش عالم کند خموش آقای آفتاب و ولی قدح به دست بر خستگان راه طریقت قدح بنوش بر سنگ قبر من بنگارید این سخن هذا قتیل خامنه ای ، پیر می فروش نوع مطلب : دفتر ادبیات، برچسب ها : امام خامنه ای، محمد علی رضاپور، آب، آباد، آتش، آفتاب، آینه، ابروش، اطلسی، امام، باده، بال، بند، پناه، پیر، جان، جمال، حال، خانه، خروش، خلیل، خم، خموش، دست، دل، دم، راه، رضاپور، رندان، رود، روش، زهوش، سخن، سروش، سنگ، شاعر، شکسته، شمیم، شه، صاحب، صاعقه، طریقت، طلعت، عالم، عبایش، علمدار، عیب، غمزه، فدای، فرو، فروش، فوق، قبر، قتیل، قدح، کشتی، کمالات، لسان، لیلی، ماه، مبتلا، مجنون، محمد، مستان، ملازم، منقبت، می، ناخدا، ناز، نگاه، نوح، نوش، ولی، هذا، یوسف، یوق، لینک های مرتبط : وبلاگ شاعر، پست مربوط به شعر،
اسلام علیک یا ابا عبد الله میخوام درد و دل کنم. نه اصلا میخوام روضه بخونم. این شبای محرم، شهر یه رنگ و بوی دیگه داره. کاشکی نداشت! میپرسی چرا؟ از بچگی سر سفره اهل بیت نشستیم، با روضشون بزرگ شدیم، غیرت پیدا کردیم با سینه زنیشون مرد شدیم، با اخلاقشون اخلاقمونو ساختیم و ... بعضی از روضه ها باعث میشد رگ غیرتم بزنه بالا، اون وقت چی کشیدن اهل بیت... یکی از این روضه ها، روضه ی شامه. وقتی کاروان اسرا وارد شام شدن.... ادامه نمیدم. من لیاقت خوندن روضه ندارم. به بهونه ی مراسم دسته روی، شهر یه رونق دیگه ای میگیره. علامتای خوشگل و آنتیک ، طبل و سنج و بوق و شیپور و کلی آلات موسیقی دیگه. دسته ها پشت سر هم. عزادارا ( ?!!؟ ) هم سراسر خیابون و پیاده رو و کوچه های فرعی رو گرفتن... نمیدونم برای اجرای روضه چرا اکثریت نقش شامی ها رو تقبل کردن. زنایی که آرایششون بیشتر از آرایش یه عروس بد حجابه! مردایی که غیر از دود کردن سیگار و تیپ زدن مشغول تازه عروس های مراسمن... سر و صدا ی خنده هاشون از دیوارا میره بالاتر! اگه تعداد عزا دارا به چشم میومد حتم دارم مراسم سنگ انداختن از پشت بوم ها هم اجرا بشه... این چه وضعیه!؟ حالا که حرمت نگه نمیدارین لا اقل حرمت شکنی نکنین! هلهله کردن کار دشمنا بود... نگاهی به آیه تطهیر بندازیم : وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا
و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط میخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد. ( 33 / 33 ) ( احزاب / 33 ) نوع مطلب : روز نوشت، برچسب ها : 33، آرایش، آلات، آنتیک، آیه، ابا، اجرا، احزاب، اخلاقشون، اسرا، اسلام، اصلا، اطاعت، اقل، اکثریت، اهل، بچگی، بزرگ، بوق، بوم، بوی، بهونه، بیت، پاک، پشت، پلیدى، پیاده، پیدا، تازه، تطهیر، تقبل، تیپ، چشم، حالا، حتم، حجابه، حرمت، خدا، خنده، خوشگل، خیابون، درد، دسته، دشمنا، دل، دود، رگ، رنگ، روضه، زکات، سفره، سنج، سنگ، سیگار، سینه، شام، شامی، شهر، شیپور، صدا، طبل، ظاهر، عبد، عروس، عزا، علامتای، غیرت، فرعی، کاروان، کوچه، گناه، لیاقت، محرم، مراسم، مرد، مردم، مشغول، موسیقی، نخستین، نقش، نگاهی، نگه، نماز، وارد، وقت، هلهله، اهل بیت، پیاده رو، لینک های مرتبط : این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||